اعتراف سوژه پرداز ماه عسل در رابطه با خودکشی کودک کار
سوژه پرداز ماه عسل:هیچکدام والی مهر نبودیم و نیستیم
مریم نوابینژاد
اعتراف میکنم اشتباه کردیم. آن روز که رضا و سایر کودکان کار را به همت مددکارهای دلسوز و مهربان جمعیت امام علی (ع) به برنامه «ماه عسل» آوردم. قرار بود از رنج بچههای کار بگوییم ولی در حقیقت، چیزی بیشتر از نمایش به تماشا نگذاشتیم. ما هیچکدام والی مهر نبودیم و نیستیم، ما در برابر کاری که قرار است برای بهتر شدن شرایط این بچهها میکردیم، نمیدانستیم و نمیدانیم.
بیشتربخوانید:تصاویری غم انگیز از تشییع جنازه کودک کار ماه عسل + فیلم
چه کسی تشخیص داد صلاح یک بچه لبخط، این است که یکسال در خانهای رهن شده در سعادتآباد زندگی کند؟ که بیشتر آرزو کند؟ در حالی که نه خودش و نه خانوادهاش به لحاظ فرهنگی ، روحی و روانی با شرایط آن منطقه برای مدت کوتاه، آن هم بدون کارشناسی و بدون صلاحدید صاحبنظران، آماده نبودند.
دوباره رانده شدن رضا از سعادتآباد، بزرگترین ضربه روحی زندگیاش بود، این را وقتی فهمیدم که یکسال بعد او را در برنامهای که دعوتش کرده بودیم، دیدم و رضا حتی بیآرزوتر از وقتی بود که به برنامه آمده بود. بماند که کاش میشد به جای نگاه موردی به یک کودک، همهمان کاری برای بهتر شدن شرایط بچههای لبخط میکردیم، کاری که بچههای جمعیت امام علی(ع) با سختی و سنگاندازیهای متعدد در طول سالها تا حدودی توانستهاند انجام دهند.
اما همه خوب میدانیم اجرای تئاتر، رفتن موقت به مدرسه و یا بازی فوتبال فقط سایه کوچکی بر آن همه بدبختیست. نمیخواهم بگویم مقصر کیست، نمیخواهم بگویم انبوه بدبختیهای تلنبار شده بر دوش یک کودک، فقط ماحصل یک اشتباه رسانهای است اما دستکم یاد بگیریم به جای لطفهایی که جلوی دوربین جار میزنیم، به سراغ فرهنگسازی در رسانه برویم و به جای دلسوزی و جوِّ هیجانی و کوتاهمدت، با نظر کارشناسان به ریشهیابی آسیبهای اجتماعی بپردازیم. باشد که رستگار شویم.
ماجرای خودکشی رضا مهمان برنامه ماه عسل:
«من هیچ آرزویی ندارم.چرا؟چون وقت نداشتم به آرزو فکر کنم.چون صبح تا شب سر کار بودم اصلا نتوانستم به آن فکر کنم.دلم می خواست قدرت داشتم به همه کمک کنم.»
این جملات کودک کاری بود که در قاب تلویزیون در برنامه ماه عسل احسان علیخانی ماندگار شد.این کودک کار در سن 18 سالگی با خودکشی به زندگی خود پایان داد.خودکشی کودک کار بازتاب گسترده ای در فضای مجازی داشت.
بیشتربخوانید:علی صادقی از همسر جوانش رونمایی کرد+عکس
خودکشی کودک کار
نامش رضا بود.رضا از مددجویان جمعیت امام علی بود که مسئولان این جمعیت خودکشی او را تائید کردند.
او چند سال قبل در برنامه ماه عسل حاضر شد و گفت به دلیل کار زیاد نتوانسته هرگز آرزویی داشته باشد.و بعد گفت کاش قدرت داشتم که به همه کمک می کردم.اما آنچه از ظواهر این خبر کوتاه بر می آید این است که بعد از بازتاب برنامه ماه عسل در رسانه ها،
زندگی هم چنان روی ناخوشش را به رخ رضا کشید.او تاب سختی را نیاورد و نه تنها نتوانست به کسی کمک کند که کمر خودش هم خم شد و دست به خودکشی زد.
هرچند هنوز خانواده رضا در مورد علت خودکشی او حرفی نزده اند اما شاید رضا هنوز هم فرصت نکرده بود به آرزوهایش فکر کند.
آرزوهایی که اگر وجود داشتند شاید بذر امید و انگیزه زندگی در دلش می کاشتند و او را از آخرین خانه سیاه زندگی اش دور می کردند.
انتقاد تند به برنامه ماه عسل و احسان علیخانی
انتشار خبر خودکشی کودک کار انتقاد تند کاربران فضای مجازی به برنامه ماه عسل و مجری این برنامه را به همراه داشت.اما باید توجه داشت رسالت یک رسانه انعکاس و بازتاب وضعیت افراد ماجراست.پیگیری وضعیت افرادی که موقعیت آنها خبری می شود بر عهده نهادها و افراد نیکوکار است.
احسان علیخانی در پست اینستاگرامی، به خبر خودکشی رضا میهمان ماه عسل واکنش نشان داد و نوشت:
درد اینجاست که “درد” را نمیتوان به کسی حالی کرد!
درباره رضا ، حضورش در ماهعسل ، خبر خودکشیاش و این خبر غمناک و تلخ…
خبری شوکهکننده و این میزان سنگین برای همه ما که او را دیده بودیم و از دلش خبر داشتیم…
رضا ۷ سال پیش مهمان ماهعسل شد. وقتی قرار شد موضوع کودکان کار ، برای اولینبار در تلویزیون مطرح شود، رفقای جمعیت امامعلی که در زمینه بچههای کار فعالیت میکردند و دنبال تحصیل و آموزششان بودند، گروه ما را با تعدادی از این بچهها آشنا کردند، مستندی ساخته شد و بچههای جمعیت، با کسب اجازه از خانوادهها، تعدادی از بچهها را به برنامه آوردند تا همه -تاکید میکنم همه- دردهای زیر پوست شهر را ببینیم و کاری بکنیم؛ چه، کسانی که مسئولیت قانونی دارند و چه انسانهایی که از دستشان کاری برمیآید.
رضا جمله معروف “آرزویی ندارم چون وقت نکردم بهش فکر کنم” را در برنامه گفت. همه دیدند و آن روز، تعداد زیادی پیگیر کمک و یاری او و امثال او شدند و رضا را پیدا کردند.
چند روز بعدش، مهمان ویژهبرنامه عید فطر شد و گفت آرزو دارم از این محله برویم.
مهدی رحمتی و حنیف عمرانزاده با مردانگی، فراهم کردن خانه جدید را تقبل و خانهای برای رضا و خانوادهاش رهن کردند.
اینکه چرا بعد از حدود یک سال با شکایت اهالی محل، مجبور به ترک آن خانه شدند بماند؛ که دردی بزرگتر است!
رضا با بچههای خانه ایرانی لب خط کار میکرد با کلی آرزوی جدید و عشق، تا مادرش به طور ناگهانی از دنیا رفت و او دچار شوک و غمی سنگین شد. دو بار دست به خودکشی زد و خانه ایرانی لب خط، رضا را کامل تحتنظر مددکار و روانشناس قرار داد و او قول داده بود هر وقت فکر خودکشی به ذهنش خطور کرد با مددکار صحبت کند.
بیشتربخوانید:بروزترین قیمت خودروهای ایران خودرو در (19 دی 99)
دوباره رضا شروع کرد به درسخواندن و تمرین تئاتر. حتی بازی در چند تئاتر در خانه لب خط و کار کردن تا جایی که خودش دستگاهی بخرد و درآمدی بهتر داشته باشد.
رضا ازدواج کرد؛ در سن کم و با دختری کمسنتر و باز بحرانی جدید برای او.
عکسهای رضا در زمین فوتبال و اجرای تئاتر و محل کار، نشان میدهد که عشق و امید به آینده در او زنده بود تا…
البته هنوز مراجع قانونی علت فوت را رسما اعلام نکردهاند.
به دلایل حفظ حریم خصوصی و اخلاق، حتی رفقای خانه ایرانی لب خط هم نمیتوانند از مشکلات رضا و پیرامونش حرفی بزنند و باید در این داغ، شریک شد و گریست.
چقدر در آن سالها تحت فشار بودیم که چرا اینقدر تلخ و غمگین شده برنامه؟! چرا از درد و رنج میگویید؟!
رفقا میدانید چقدر بچههایی شبیه رضا در همین شهر زندگی میکنند؟!